گاه گاهی که به آخنی منزل پدر بزرگم میرفتم، از پشت دیوار باغشان که مجاور کشتزارهای آخنی و حکماوار بود، آواز برزگری از مزارع دور بگوش میرسید که وقتی با آهنگ وزش باد و رقص سنبلها آمیخته میشد، نواهنگ خیال انگیزی را
سامان میداد. مضمون آوازها عموما عشق بود و جدائی و طبعا سوزناک و حزین، که عامیانه سیگاه (سه گاه) میگفتیم. روانشاد مادر بزرگم آبا، وقتی سیگاه میشنید میگفت؛یارالی (سوزناک) میخواند، حتما آلوده (دلباخته) است.
گرچه باز آفرینی چنان حال و هوائی نا ممکن است، ولی چنانچه عامل و محرکی ایجاد شود، تصور و احساس مجازی آن میسّر است. اکنون شنیدن ترانه ای از مصطفیپایان و فاطمه زرگری ویا آوازِ کوچه بازاری از خواننده های آنزمان پاساژِ تبریز چون عالیه، حسنپناهی، وآتشپاره که در زمان خود چندان هم مورد توجهم نبودند ولی اکنون با شنیدن مجدد آنان، غم لذت بخشی بر وجودم مستولی میشود. بر بال تخیل به تبریز، حکماوار، سیداوا،اهراب، باغات قله و باغمیشه، پاساژ، شهناز و گجیل قاپیسی پرواز میکنم ومزه آجیلِ تواضع که بدست خود حاجی بار آمده بود، پَخلَ (باقالی) وُوا پخله چی، مَزقزو ( سیب زمینی تنوری) پاساژ آغزی و… را در خیال خود میچشم. چنین است حال و هوایم زمان شنیدن ترانه «شبهای کارون» قاسمجبلی، «مستانه» داریوش رفیعی و «آمنه» آغاسی. وجه مشترک همه .در اینست که خاطرات گذشته را تداعی میکنند.
لطفا روی لینکهای زیر کلیک کنید
باشد که زین پس با نواهنگ، عکس ویا نگاره ای، «آن روزگاران» را خیالپرورانه حس نمائیم.